پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با يک ماشين تصادف کرد و آسيب ديد عابراني که ردمي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند . . پيرمرد با صدايي گرفته ، به آرامي گفت: اما من که مي دانم او چه کسي است
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ رو به عشقمسعید تقدیم میکنم ... وفقط وفقط به عشق اونه که مینویسم...سعیدم به امید توی که الان نفس میکشمو این زندگیه شادو در کنارت حس میکنم
Home
|
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 18
بازدید کل : 33113
تعداد مطالب : 76
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1
ツکد ترکیدن حباب قلب و گل دادنツ